دیشب شب حر بود به ماه قمری و فرداش به شمسی صبح بیست و سه، چهار یا باز مگر چه فرقی می‌کند؟ هرچندسالگی من که هرچه بوده‌ام حر نبوده‌ام. سحر تا شام و سحر امروز و شب اما چقدر گیج و منگ بود. از معلقِ پل صدر تا ماهِ نیمه‌جانِ خروجی تونل نیایش که ترک موتورِ رو به سوی ارغوان سوم غربی روان بودم و روانه، تا ظهرش که پیچ‌های داغ‌ِ آسفالت‌های لواسان را می‌راندم و امشبی که امام‌ علی را تا انتها سرد شدیم، تا افسریه و بعد دوباره چهارراه اسدی، که هر صبح سپیده‌ی سحرش را می‌بینم و هر شب، تیره‌ی شامش را.  انگار که تیره‌ی تنم را و همین پیرهنم را که پایم را و جانم را بسته به محرم و ماه و سال و هرسال و هر یازده شهریور دیگری که آمده و شاید بیایدی که من هرچه بوده‌ام حر نبوده‌ام. 

تا همیشه غمی بر غم‌هام بنشانی

شمسی، قمری، کفر، کمی ایمان

حر ,سحر ,نبوده‌ام ,بوده‌ام ,تیره‌ی ,هرچه ,و هر ,هرچه بوده‌ام ,بوده‌ام حر ,حر نبوده‌ام ,را و

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

کد تخفیف دیجی کالا یار معلم یادداشت های گاه و بیگاه پکیج های نامحدود دکتر مهران سلیمان‌ها مطالب و اخبار اموزش آنلاین English is Easy خرید دیوارپوش لوازم آرایشی