دانستنت و خودت را به ندانستن زدنت بد نقرهداغم میکند؛ و انگارِ همیشه، این را هم میدانستی و چه غم از این همه که حاشیهنشینتر از همیشه، مدتها حتی نامت، وردِ زبانم، بر زبانم نچرخیده و انگار نمیتواند که بچرخد اصلا و چه سرّیست را نمیدانم؛ خلافِ همیشهی تو.
درباره این سایت