دانستنت و خودت را به ندانستن زدنت بد نقره‌داغم می‌کند؛ و انگارِ همیشه، این‌ را هم می‌دانستی و چه غم از این همه که حاشیه‌نشین‌تر از همیشه، مدت‌ها حتی نامت، وردِ زبانم، بر زبانم نچرخیده  و انگار نمی‌تواند که بچرخد اصلا و چه سرّی‌ست را نمی‌دانم؛ خلافِ همیشه‌ی تو. 

تا همیشه غمی بر غم‌هام بنشانی

شمسی، قمری، کفر، کمی ایمان

اصلا ,سرّی‌ست ,بچرخد ,نمی‌تواند , و ,انگار ,و چه ,نمی‌تواند که ,که بچرخد ,بچرخد اصلا ,انگار نمی‌تواند

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

صفر خدا با من است سرزمین آلاله های تلخ سلین ماه کیش فلزیاب صنعتی کرد بهداشت،تلاش برای سلامتی همه مردم بیمه آسیا - نمایندگی قاسمی کد 900955 ورزشکار اطلاعات به روز خودرو و خودرو سازهای جهان FreeFire11